امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

برای امیرعباس گلم

خاطرات پسر گلم

پسرکم و بادکنک😉

نفسم دیروز تولد یگانه سادات بود و بچه ها دعوت بودند. آخر کار هم یکی یک بادکنک هدیه گرفتند و اومدن خونه، آجی ساره هم بادکنکش رو به شما داد و شما کلی ذوق کردی و کلی وقت باهاش بازی کردی. امروز هم بهت دادم دوست داشتی و بهش نگاه میکردی و با دستات می گرفتیش و بازی میکردی😁 ...
17 آذر 1398

نشستن امیرعباس😉

پسرکم سلام دو هفته ای میشه که میتونی بشینی😙 اول در حد چند ثانیه بود و الان حدود یک دقیقه و حتی بیشتر بدون کمک میتونی بشینی.👏👏👏 دیگه دوست نداری بخوابی و تا می خوابونمت سرت رو بالا میگیریمی گیری و به زانوهات فشار میاری تا بلند شی.😁 فقط نمیدونم چرا نمیخوای زیاد دمر باشی، خودت که خیلی کم دمر می افتی وقتی هم دمر میگذاریمت زود خسته میشی و گریه میکنی.😣 یه کم روند کارهات انگار کُنده. ولی خوب به هرحال روند رو داری طی میکنی.😉 شاید هم در مقایسه با حسنا کارهات به نظر من کُنده. البته حسنا ۴۰ روز بزرگتر از شماست و ۷ روز دیگه ۷ ماهش تموم میشه. از ۳ و نیم ماهگیش دمر افتاد و یه کم هم سینه خیز میره و چند روزی هم هست که در حالت چهاردست و پا قرار میگیره ...
13 آذر 1398

شروع خوردنِ آبمیوه😘

عزیز دلم سلام از اول این هفته میوه دادن به شما رو شروع کردم البته با عصاره خوریِ صورتی و به قول ساره دخترونه ات😁 اولش زیاد دوست نداشتی اما دو روزه که بهتر میخوری. فعلا فقط سیب رو شروع کردم. انشاالله که سلامت باشی گلم😊 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 ...
12 آذر 1398

غذاخوردن امیرعباس و حسنا😍

عزیزکم سلام فرنی رو که خوردی و دوست داشتی. حریره بادام رو بیشتر. و دو سه روزی هست که سوپ خور شدی.😊 جمعه خونه ی آقاجونینا بودیم و خاله راضی به شما و حسناجون غذا میداد و شما با اشتیاق میخوردی.😘 و حسنا با گریه و کلی شکلک درآوردن ما و سرگرم کردن😉 نوش جونمون گُلای خوشگل😍😍😍 ...
10 آذر 1398
1